همایون صنعتی پولدار نبود؛ پولدرآر بود
محمد حسین اسلام پناه فارغ التحصیل رشته معدن از دانشگاه فنی تهران و تحصیل کرده در انگلستان است. او پس از بازنشستگی دکانی در بازار کرمان برای صحافی کتاب خود برپا می کند. بیشتر او را نسخه شناس و باستان شناس می شناسند که با کمک مرحوم ایرج افشار (اسلام پناه خود را شاگرد او می داند) کتاب هایی در این مورد منتشر کرده و همچنین مقالات بسیاری در مجله ها به چاپ رسانده است. اسلام پناه دوست دیرین همایون صنعتی زاده است و در مراسم یادبود همایون صنعتی او را یک ایرانی اصیل توصیف کرد و گفت: «اولین دفعه که با صنعتی آشنا شدم از او پرسیدم چه کتابی را توصیه میکنید که بخوانم؟ گفت: گلشن راز شیخ شبستری. فکر کردم کتاب سادهای است. آن را تهیه کردم و خواندم و به آقای صنعتی گفتم این چه کتابی است که به من معرفی کردید؟ این کتاب هزار بیت شعر است که در مورد آن صد کتاب تفسیر و حاشیه نوشتهاند، گفت این دیگر تقصیر خودت است؛ به من مربوط نیست. از همین جا میتوان دید که صنعتی چه حد سختکوش در فهمیدن و یاد گرفتن بوده است و تا چه حد سختگیر در یاد دادن. من به بعضی از جنبههای کارآفرینیِ همایون صنعتی، فهرستوار اشاره میکنم؛ از کشت مروارید در خلیج فارس گرفته تا کاشت گل در لالهزار کرمان. میگفت اولباری که خواستم در لالهزار گل بکارم، کشاورزان اعتنا نکردند و حتی مقاومت کردند، و من که میخواستم به جای کشت خشخاش، گل را در آنجا رواج بدهم با مصیبتهایی روبهرو بودم که خوشبختانه در این کار موفق شدم و اکنون عدهی زیادی به این کار سودآور مشغولاند و دارند از آن گلاب میگیرند. از کارخانهی تهیهی مسکن چوبی تا کارخانه تهیهی کاغذ هفت تپهی خوزستان و از تهیهی کتابهای درسی افغانستان تا چاپ جیبی شاهنامه و چاپ عکسیِ نفیس و معتبر شاهنامه بایسنقری.
صنعتی میگفت: من پولدار نیستم، پولدرآرم، اینها در ظاهر یک حرف «ر» با هم تفاوت دارند ولی در باطن خیلی فرق دارند. میشود پولدار شد، ولی من پولدار نیستم و پولدرآرم و میدانم چطور از چهکاری و چگونه پول در بیاورم. با عرض معذرت از محضر آقای دکتر مصطفوی، من همیشه نگران دو موسسه بعد از فقدان دو نفر بودم، گلاب زهرا بعد از صنعتی و موقوفهی دکتر افشار بعد از ایرج افشار. خوشبختانه گلاب زهرا را به آدم قابلی سپرد که خود نیز به آن اعتقاد داشت و امیدوارم که همان رویهاش را ادامه داده باشد. من در اینجا در ذکر اشتغالات ذهنی صنعتی به دو شاخهی سیر تحول علوم در ایران باستان از زمان قبل از هخامنشیان تا قرون اول اسلامی و توجه به علوم انسانی تا قرن هفتم، هشتم هجری قمری اشاره میکنم. علم در ایران باستان از دو مبحث ریاضی و نجوم تشکیل میشده است که مورد علاقه و توجه او بوده است و مقالات و کتابهایی در این زمینه دارد، هم از ترجمه و تالیف که موید این نظر است.از حکمت و فلسفهی ناصرخسرو گذشته، مثنوی مولوی را ستایش میکرد؛ این کتاب را برای ملکه شدن در ذهنش بارها رونویسی کرده بود. فیلسوف مورد علاقهی او ویتگنشتاین بود(فیلسوفی که در اوائل قرن بیستم میزیست). آخرین کتابی که به چاپ انتهایی نرسید، «گنج گوهرهای مثنوی» او بود که در مثنوی کلمات ساختهشدهی مولانا را جدا کرده بود که تایپشدهی آن را دیدم که متاسفانه به چاپ نرسید. دو کتاب شعر از خود به جا گذاشت قالی عمر (1357) و شور گل (1381). کتاب اخیر اشعار علمی دارد و در نوع خود بدیع و زیبا است. فکر میکنم جنبهی شاعری صنعتی مغفول مانده است.برخلاف ظاهرش که برخی میگفتند مستفرنگ است، یک ایرانی اصیل بود وابسته به ایران باستان، تاریخ، علم بینالنهرین بود و هر زمان کارهای فلاسفه غربی را با نمونه ایرانی در مقایسه میدید حق را به ایرانیها میداد.
همایون صنعتی یکی از صد شخصیت بزرگ قرن اخیر ایران بود
«همایون صنعتیزاده اگر در هر کشوری جز ایران متولد شده بود در هر شهری، میدانی را بهنام همایون صنعتی میکردند تا جوانان و آیندگان بدانند که یک انسان میتواند در خلاقیت، کارآفرینی و عشق به وطن تا چه درجهای ایثار کند . اگر قرار باشد 100 شخصیت بزرگ قرن اخیر ایران را بشماریم قطعا همایون صنعتی یکی از آنهاست.» این جملات علی دهباشی بود که در وصف همایون صنعتیزاده گفت و او را از نوادر شخصیتهای تاریخ معاصر ایران دانست. سردبیر مجله بخارا از طریق فایل کوتاه صوتی پیامش را به شب همایون در کرمان رسانده بود.
همایون عاشق فرهنگ ایران بود
در این مراسم، یدالله آقاعباسی هنرمند برجستهی تئاتر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم نیز در بارهی همایون صنعتیزاده نیز صحبت کرد.
آقاعباسی با اشاره به اینکه زندهیاد صنعتی به شدت علاقهمند به فرهنگ ایران و علاقهمند به طبقات ضعیف بود، گفت: علیرغم اینکه خود متعلق به طبقهی دیگر بود، واقعا در فکر مردم عادی، عامی و زحمتکش بود. او در دورهای سراغ ترجمه رفته و زمستانها به بندرعباس میرفت و کتاب ترجمه میکرد. در مورد صنعتی صحبتهای زیادی شده و من هم میتوانم همان صحبتها را تکرار کنم. بسیار مهربان بود. در برخورد اول شاید کمی تندی میکرد اما پس از آن، مهربانیاش آشکار میشد. خاطرهی دیگری را میگویم. او یک شب به من زنگ زد و گفت: «چرا فکری برای سالن ما نمیکنی؟» نمیدانستم چه بگویم. گفت بیا اینجا تا به تو بگویم. قرار گذاشتیم و فردا صبح همان جایی که الان موسسه یادگاران صنعتی است و قبلا سالن مدرسه بود را دیدیم. یک سِن هم داشت ... بالای سن را هم فرش کرده بودند و کاراته کار میکردند. از ماشین که پیاده شدیم، وسط حیاط در حالیکه یک دستش هم به عصا بود، با آن دستش دست من را گرفت، ایستاد؛ گفت:«من میدانم تئاتر چه قدرتی دارد، بیا در اینجا یک مرکز دائمیِ تئاتر دایر کنیم». جملات او کلمه به کلمه الان در ذهن من هست. گفتم من اصلا در فکر این کار نبودم. الان 40، 50 سال است که کار تئاتر میکنم، اما اینکه جایی برای تئاتر درست کنم، در فکرم هم نمیگنجید. به او گفتم چشم و با هم ساختمان و بلوکها را دیدیم. این ماجرا شاید یک یا دو ماه قبل از درگذشت ایشان بود. اتفاقا من آنوقت نمایش «سیبی در دست، سودایی در سر» را بر اساس ماجرای هفتواد آماده کرده بودم جای دیگری داشتیم تمرین کردیم و گفتم بسیار خب، حالا که اینطور است من این نمایش را همینجا اجرا میکنم. آن سالن اما هیچ چیزی نداشت! ما پارچهای مشکی انداختیم و اطراف آن را گرفتیم و تعدادی صندلی کرایهای تهیه کردیم و پروژکتوری را هم آویزان کردیم و خلاصه با وضعیتی فجیع و هرطور که بود اجرا کردیم. شبهای دوم یا سوم بود که صنعتی بیآنکه به من چیزی بگوید آمده و اجرا را دیده بود. شب بعد از اجرا به من زنگ زد و گفت من دیشب برای تو گریهام گرفت؛ تو چرا اینجا هستی؟ و خیلی چیزهای دیگر گفت. گفتم قسمت این است، اشکالی ندارد. گفت: تو باید اینجا را تئاتر دائمی کنی! من همانوقت یک گروه معماری را دعوت کردم و برآوردی انجام داده و به حضور ایشان فرستادم اما بیمار شد و من، این کار را تمامشده پنداشتم. ولی در همان روزهایی که ایشان درگذشتند هیات مدیره از من خواستند که چون آقای صنعتی از شما خواستند، شما این کار را انجام بده و من هم گفتم خودم نمیخواهم این کار را انجام بدهم ولی برای شما این کار را میکنم. من برای پرورشگاه صنعتی مجوز یک موسسه فرهنگی گرفتم، در واقع یک موسسه چندمنظوره که چندین سال هم طول کشید و به یاد ایشان بود که این موسسه راه افتاد. آخرین کاری که کردیم راهاندازی انتشارات همایون بود که اولین کتاب آن هم چاپ شده و کتابهای دیگری را هم زیر چاپ داریم. این یادگار همایون است ... او در بندرعباس داستان کوتاه مینوشت. میگفت میدانی من داستاننویس شدهام؟ یک گربهای بود که همیشه در دست و پای ما میگشت و من بر اساس این، یک داستان کوتاه نوشتم. داستانهای تولستوی را ترجمه کرده بود. ذهن بسیار عجیبی داشت. تمام عمرش را وقف همین کارها و فکرها کرد. البته با پایین و بالاهایی که داشت ولی بخشی از زندگی او پوشیده است و بعدها مشخص خواهد شد که چه تاثیرات دیگری در جنبههایی دیگر از زندگی خود، داشته است».
همایون صنعتی نابغه بود
بهروز آگاه از همراهان دیرینهی همایون صنعتیزاده است. او در برنامهی شب همایون که به مناسبت نهمین سالگرد درگذشت همایون صنعتیزاده در کتابسرای اردیبهشت کرمان برگزار شد، به یاد او و از او با حاضران سخن گفت.
« هرکس که اینجا نشسته است لابد میداند که آقای صنعتی یک نابغه عجیب و غریبی بود و من یکدفعه به او گفتم فکر میکنم تو هزار و 500 سال عمر کردی. گفت چهطوری؟ گفتم اگر متوسط عمر را 75 سال بگیریم تو 20 کار عظیم انجام دادهای که یک شخص تمام عمرش طول میکشد تا یکی از این کارها را انجام بدهد. یکی از کارهایی که صنعتی کرده و نگفته و شاید در جریان نباشید، درست کردن تیم پرسپولیس بوده است. این را هم خیلی شانسی متوجه شدم. یادم هست بچه که بودم یکدفعه تیم پرسپولیس آمده بود کرمان و در پرورشگاه صنعتی اقامت داشت. برای من این قضیه خیلی عجیب بود. تعجب کردم که چرا تیم پرسپولیس باید در پرورشگاه صنعتی باشد؟ در یکی از سفرهایی که در بندرعباس با ایشان بودم، پرسیدم: راستی من یک چیزی که همیشه یادم رفته از تو بپرسم این است که چرا تیم پرسپولیس باید در پرورشگاه صنعتی باشد؟ گفت چون نمیخواستم پول هتل بدهم. گفتم یعنی چه؟ گفت: چون تیم را خودم درست کرده بودم. رئیس آن زمان تیم پرسپولیس ظاهرا از همراهان آقای صنعتی بوده است... سابقهی آشنایی من با آقای صنعتیزاده به حدود سالهای 1310، 1311 برمیگردد. وقتیکه پدر و مادرشان در تهران از یکدیگر جدا میشوند و ایشان نزد پدربزرگشان در کرمان میمانند. از آن زمان با پدر من، همکلاس و دوست میشوند و این دوستی تا زمانی که پدر در قید حیات بودند ادامه پیدا میکند و ما هم ایشان را میدیدیم. ایشان زمانیکه از دانشگاه فارغالتحصیل شدند و برگشتند من هم از تور خارجم برگشته بودم و از آن به بعد بیشتر در خدمتشان بودم. و در چند سالِ بعد از فوت شهین خانم هم در خدمتشان بودم. ایشان یک شخص کممصرف و پرکار بود و تقریبا میتوانم بگویم که او تمام فکر و ذهن و وقتش را برای مملکت گذاشت. برای همین یک آدم خیلی ملی بود. سعی میکرد با همین ترویج کار راهانداختن در جاهای مختلف و جورهای مختلف، به آبادانی و نوآوری کمک کند. مثلا وقتی که همین گل را به لالهزار برد همه میدانند که چه داستانی داشته و چطور با صبر و حوصله نشان داد که برای کار درست راه انداختن، سرمایهی اولیه باید صفر باشد و زور فکری و جسمی آدم باید سرمایه باشد.
اینکه میگویم او آدم کممصرفی بود منظورم این است که سعی میکرد حرامکاری نکند، چیزی را که احتیاج نداشت، نداشته باشد. قانع بود. یک زندگی حداقلی داشت در حالیکه از نظر مالی شاید چند 100 میلیارد برای پرورشگاه به پول امروز، ارث جا گذاشت. در حالیکه میتوانست جور دیگری زندگی کند، اما نکرد. همان خانهی پدربزرگش را بازسازی کرد و همانجا زندگی کرد و با همان آدمهای قدیمی که دور و برش بودند. در کل ممکلت امروز ما مصرفی شده و مردم عادت کردهاند به اسراف و دور ریختنِ چیزی. ایشان سرمشق خوبی بود برای اینکه طور دیگری هم میتوان زندگی کرد. همایون صنعتیزاده دانشگاه نرفت. اما یک دورهی مدیریت دانشگاه هاروارد را به صورت فشرده در عرض یکسال گذراند که خیلی هم به او فشار آمد. من فکر میکنم اگر صنعتی الان بود، به جوانان امروزی میگفت سعی کنید روی سایتهای اجتماعی نروید، وقتتان را با اینها حرام نکنید و بیشتر به فکرتان بپردازید و سعی کنید از خلاقیت، فکر، پشتکار، ابتکار و راستی و درستی خودتان استفاده کنید. اگر صنعتی بود میگفت بزرگترین رندی در این مملکت راستی و درستی و پاکی است. چون اینروزها این خصوصیات کم پیدا میشود و هرکس آن را داشته باشد حتما جلوتر از بقیه است.
اگر ما حتی یکی دو ویژگی از اخلاق صنعتی را در ذهن بسپاریم و توسط آن یکی دو نکته، کمی پیرامون خود را بهتر کنیم، همان کافی است. فکر نکنم تمام ایران از نظر خلاقیت و طرز فکر و تجربیات شخصیشان از 70، 80 سال پیش به اینطرف، مثل صنعتی دیده باشد.
در مورد آثار سهراب سپهری هم بگویم که ایشان 150 تابلو از سهراب داشتند. از ایشان پرسیدم چرا اینقدر تابلوی سهراب سپهری دارید؟ گفت: من اینها را هر عدد 50 تا یک تومن خریدم. ولی هفت هزار و 700 تومان را به او ندادم و گفتم به جای این پول، یک سال تو را به ژاپن میفرستم. و خیلیها میگفتند سهراب سبکی را که به دست آورد وقتی به دست آورد که از ژاپن برگشته بود».
مردم کرمان پس از روشنفکران صدر مشروطه، فرزندی به بزرگی همایون نداشتهاند
پیام سیروس علینژاد هم از طریق فایل صوتی به گوش مخاطبانش در کرمان میرسد. علینژاد ، خدمات همایون به ایران را هم سرتر از هر روشنفکری میداند و میافزاید: «مردم ایران هم حق دارند همواره در گرامیداشت او بکوشند؛ زیرا در میان معاصرانی که به سازندگی کشور پرداختهاند ایران، فرزندی مانند او کمتر به خود دیده است. همایون به معنای رایج کلمه، روشنفکر نبود و در شمار روشنفکران نمیگنجید اما از هر روشنفکری سر بود و خدمات او را هیچ روشنفکری به فرهنگ ایران تقدیم نکرده است»
علینژاد از فن بیبدیل بازیگری همایون در صحنه زندگی هم سخن به میان می آورد و با بیان اینکه «همهی آدمیان ساخته و پروردهی روزگار خویشاند اما اندک شماری از آنان در شکل دادن روزگار خود تاثیرگذارند. » میگوید: «بیشتر آدمیان موضوع دگرگونیها قرار میگیرند اما فقط برخی از آنان، خود دگرگونساز میشوند؛ همایون صنعتیزاده از این دست بود. با این تفاوت که همگنانش در میدانهایی بازی میکردند که دیگران ساخته بودند و او در میدانهایی بازی میکرد که خود میساخت. میگفت من در عمرم جز بازی، کاری نکردهام و درست میگفت. منتها، شیوهی او این بود که ابتدا میدانی برای بازی میساخت و دیگران را به میدان در میانداخت که بازی کنند. از این لحظه، اوضاع تغییر میکرد. خود به تماشا نمینشست بلکه مانند دیگران وارد بازی میشد؛ آنچنان که گویی آن میدان را نه خود که دیگران ساختهاند و این هر دو یعنی ساختن بازیگاه و سپس همچون غریبهای وارد آن شدن از طرفهها و هنرهای زندگی و ذهن همایون بود»
علینژاد با بیان این که پهنهی کارهای همایون از هرکس دیگر وسیعتر بود و شگفتتر آنکه در این پهنهی گسترده، دست به هیچ کاری نزده بود که موجب سرافکندگی باشد، یادآور میشود: « همایون تحصیلات دانشگاهی نداشت. دانشکده حقوق را رها کرده و وارد بازار شده بود. در واقع، اسباب بزرگی را چندان که باید، فراهم نکرده بود اما به مدد هوش ذاتی به مقامات بلند رسید. او مردی بود که اگر به سنگ دست میزد، نان خود در میآورد و اگر به گل دست میزد چنانکه زد، جهانی را پر سمن و سوسن آزاده میکرد. او جز در سازمان مبارزه با بیسوادی هرگز امکانات زیادی برای کار کردن نداشت اما قادر بود با پرهای کوتاه به پروازهای بلند دست بزند.»
همایون اهل ساختن بود
محسن صنعتی برادر زندهیاد همایون صنعتیزاده است. او هم برای مراسم پیامی ارسال کرد. سمیرا شیخمظفری؛ هنرمند عکاس، متن آن را برای حاضران خواند. در این پیام آمده است:
« بهطور خلاصه همایون عاشقی با طبع شاعرانه، بازرگانی دوراندیش، ستارهشناسی کنجکاو، نویسنده و مترجمی پرکار و در نهایت کشاورزی خلاق و صبور بود. او اهل ساختن بود. دوست داشت از امکانات و نعمتهای موجود، راهی به تغییر و تکامل پیدا کند. دهها کارخانه و موسسهی کشاورزی را با پشتکار و سیاست راهاندازی و هدایت کرد و چه هنرمندانی با تشویق و سرمایهگذاری ایشان جاودانه شدند. قدرت دیدش فراتر از زمانش بود.
یکی از کارستانهای او کشت گل محمدی به جای کشت خشخاش در منطقهی لالهزار بود. مدت 30 سال با پشتکار ستودنی، به اتفاق همسر و یار مهربانش که عاشقانه او را دوست میداشت، مجموعهی گلستانها را در املاک شخصی خود بنا نهاد تا الگویی برای کار کردن و بهتر زیستن مردمان منطقه باشد. جوانها را تشویق به کار میکرد و آموزههای خود را با آنها در میان میگذاشت و از آنها میخواست برای رسیدن به اهداف خود به مدرسه و درس بسنده نکنند و از آنچه که آموختهاند درست استفاده نموده تا بتوانند کارگشای کار، خانواده، استان و هموطنان خود باشند».
در پایان یکی از فرزندان پرورشگاه صنعتی به نام علی، نامهای را برای پدر مهربانش همایون صنعتی خواند و او را هویت بخش زندگی خود و برادرانش دانست.